دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 213

موضوع: صندلــی داغ با حضـــــور جنــاب داداشــی

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #7
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    4,926
    ارسال تشکر
    2,530
    دریافت تشکر: 10,158
    قدرت امتیاز دهی
    3886
    Array
    داداشی's: جدید130

    پیش فرض پاسخ : صندلــی داغ با حضـــــور جنــاب داداشــی

    نقل قول نوشته اصلی توسط setayesh7777 نمایش پست ها

    یکی از جالبترین خاطرات دوران کودکیتون رو بگید

    مورچه بازی، گل بازی، گل کاری، خوردن زمین ، آب بازی، بالارفتن از دیوار، تخریب چی و ....
    خاطره ای که همیشه باهاش لبخند به روی لبام میشینه مربوط به تخریب چی بودنه!
    5 سالم بود و ما توی خونه قدیمی حیاط دار زندگی میکردیم. ورودی طبقه اول یک راهرو بود که بابا تازه گچ کاری و رنگ کرده بود. خیلی هم خوب شده بود.
    بیدار شدم و دنبال آتیش سوزوندن بودم. رفتم توی آشپزخانه و در کنار مادر بهتر از جانم . یواشکی قند شکن رو (از اینایی که مثل تیشه میمونه) برداشتم و رفتم یکم بازی کردم تو راهرو. فقط یه کم ها. مدیونی فکر کنی قراره تخریب کنم چیزی رو...
    میچرخوندمش یواش خورد به دیوار و یه سوراخ کوچک ایجاد کرد روی این دیوار. دیدم خاک کوچکی پخش شد.
    دیگه چشمتون روز بد نبینه و از این کودک ها نصیبتون نکنه
    کنار دیوار ایستادم. (تصور کنید) قند شکن تو دستم. قسمت تیز اون عمود بر دیوار . (تصور کنید دیگه) آروم گرفتم که وقتی میخوره به دیوار، از دیوار جدا شده و دوباره با جاذبه خودش برگرده به سمت دیوار و ضربه ای دیگه وارد بشه. (نه دیگه تصور نکنید وحشتناکه بقیش!) برای اینکه اون صحنه اول رو شبیه سازی کنم به راه افتادم .
    این هر بار میخورد به دیوار گچ ریزی پخش میشد (سوراخ های ایجاد شده حدود 1 میلیمتر بود) و با صدای 5 سالگیم میگفتم : دوف دوف دوف
    بله دیگه با همین صدا 5 یا 6 بار طول راهرو رو رفتم و برگشتم و کیف میکردم.
    مادر بنده خدا خشکش زد وقتی منو نگاه کرد. منم یه نگاه به مادر یه نگاه به دیوار. (هیچی نشده بود فقط اگر ادامه میدادم میرسیدم به خانه همسایه)
    سریعا از لبخند شیرین کودکی برای تسکین مادر استفاده کرده و متواری کشتم! بنده خدا منو فقط ترسوند نزد منو. همچین یکم احساس گناه دارم.
    حالا خوب شد از این سوالا پرسیدی آبرومو بردی جلو در و همسایه؟!!

    موقع تفریح چه کارایی می کنیید؟

    چه تفریحی آخه! بستگی به شرایط داره!
    ذکر مثال میارم. هر مثال مربوط به حال خاصی هست:
    موزیک- تمیز کردن خونه - ورزش - پیاده روی هرشب - رفتن به جنگل از یک روز تا حداکثر یک هفته هر وقت اینجایی باشم که الان هستم - دویدن با پرهام خواهر زادم توی خونه - شلوغ کردن با پرهام - زل زدن به دیوار برای ساعت ها - فیلم دیدن زیاد (سریال سه فصلی رو تو دو روز دیدم و ...) و غیره


    چه غذاهایی را دوست دارید؟

    کله پاچه، آبگوشت، سیرقلیه، میرزا قاسمی، قرمه و قیمه، واویشکا و ... (بهتر بگم همه چی بجز سیرابی)


    از کدوم یکی از آلات موسیقی خوشتون میاد یا دوست دارید یادش بگیرید؟

    گیتار (فلامنکو)


    گه 10 میلیارد داشته باشید چه کارایی میکنید؟

    خب ابتدا 5 ملیاردش میره توی یه حساب بلند مدت، بقیش هم میره توی حساب کوتاه مدت. (احتمالا عمرا دیگه تکون نخورم از خونه) خب به شرط اینکه جو زده نشم ، غرور منو نگیره و ...
    فعالیت های اقتصادی میکنم و تمام نزدیکانم رو سهیم میکنم.


    علم بهتره یا ثروت؟چرا؟

    شما ثروت به من بده خودم میرم علم میاموزم


    طرفدار کدوم ورزش و تیم ورزشی هستید؟

    فوتبال (نگاه نمیکنم مگر اینکه جام جهانی باشه یا به تصادف بخورم به بازی بارسلونا)، بولینگ، تنیس، پارکور


    تا حالا دروغ گفتید؟بزرگترینشون چی بوده؟

    بله. (مگر من معصومم؟) بزرگترینش نگفتن حقیقت برای مدت زمانی به یکی از اقوام


    اگر به 7 سالگی برگردید چه کارایی انجام نمیدادید؟

    همه اون کارایی که انجام دادم رو دوباره انجام میدم، اصلا اینطور آدم با ثباتی هستم من


    بهترین هدیه ای که تا الان گرفتین چی بوده؟

    لبخندی که روی لبای مادر و پدرم نشسته

    چقدر نظر بقیه درباره ی خودتون براتون مهمه؟

    برای نزدیکان خیلی برام مهمه، ولی غریبه در شرایطی برام مهم نیست


    اگه قرار باشه 3 تا آرزوتون همین الان برآورده بشه ، آرزوهاتون چیه؟

    1- یک مسئله ای رو توی زندگی درست میکردم
    2- اون 10 میلیارد که گفتی بگیرم
    3- با این پول تغییر نکنم تا خیر رسان بشم
    یه چند تا دیگه آرزو دارم چرا سه تا آخه!!!!

    دلتون میگیره چیکار می کنید؟

    سعی میکنم خلوت کنم با خودم


    در زندگی بیشتر از همه مدیون چه کسی هستید؟


    مادر و پدر

    مبر ز موی سپیدم گمان به عمـــــــــــــــر دراز

    جوان ز حادثه ای پـــــــــــــــــیر می شود گاهی









  2. 14 کاربر از پست مفید داداشی سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •