- - - به روز رسانی شده - - -
در ذکر معراج حضرت رسالت پناه «ص»
میدانِ ازل ندیده باری
بر پشت فلک چنو سواری 1
ان شب که سپهرش افرین کرد
کاحسنت سوارِ اسمان گَرد 2
بر قِمّه ی قُبّه ی فلک رفت
تا قله یقبلهی ملَک رفت 3
بر شد به دمی از این حِباله
زان سویِ فلک هزارساله 4
در صفت براق فرماید
در زیرش مرکبی روان تن
گویا و خموش و رام و توسن
کرّه بده فحل اسمان را
پس فحل شده روان جان را 5
در مرتع قدسیان چریده
در مربط سِدره ارمیده 6
پیش از ادم به کاخ رضوان
افکنده هزارساله دندان 7
پرورده و بر نهاده داغش
رایض به ریاضِ هشت باغش 8
از حوض طهور اب خورده
بر خاکِ جنان مراغه کرده 9
نابوده برای دلخوشی جان
بر اخور خشکِ اخشیجان 10
جای و علفش نه زین کهن فرش
از خوشه ی چرخ و گوشه ی عرش 11
هم پیکرش از سلاله ی نور
هم پرچمش از کلاله ی حور 12
پیشانی و ناصیه فراهم
جوی می و جوی شیر با هم 13
جنّی حرکات و ادمی روی
ناهید عِذار و مشتری خوی 14
چون زلف بتان دمش گره ور
چون خوی مهان دمش معطر 15
چون پشتِ چمن بهار پیرا
در برقع و جل شکوفه اسا 16
علاقه مندی ها (Bookmarks)