دم اخر خودمو رسوندما..
مرسی
سوالی به ذهنم نمیاد! مهمون داشتیم نشد همه رو بخونم.. پس اگه تکراری هست
دوباره تعریف کن یا یکی دیگشو تعریف کن
باشه همه رو گفته بودم
جالب ترین خاطره...
خب اینو همین چند وقت پیش رو میگم ،خیلی برام جالب بود ،اقا ما با هرکی سر انتخاب رشته صحبت میکردیم،میگفت علاقه ات رو بزن ،بعد میگفتم علاقه ام چیه میگفت خب پزشکی رو بهش علاقه پیدا میکنی!!!
بعد بابام میگفت من میدونم تو تو این رشته میتونی موفق شی ولی نه ،خدا میدونه چقدر انرژی سوزوندم حرف زدم ،افراد رو پیدا کردم ،اخرش هم نشد ،رفتم شهرهایی رو که میواستم بزنم رو ببینم ،بعد خونه خاله ام بودیم اونا هماهنگ بودن با من ،همه یکصدا داشتیم مسیر رو باز میکردیم برای بیوتکنولوژی ،بعد کلا بابام سرکوب کرد،خیلی جالب بود البته منم تهش نذاشتم حرف یک کلام باشه ،اینقدر تحقیق کردم درمورد دارو تا اخر خودم رو راضی کردم سر دارو و زدم دارو ،نه پزشکی نه بیوتکنولوژی،حالا تا 8 سال دیگه که من فارغ التحصیل شم باید دارو بخونم(تا پی اچ دی) و بعدش ببینم میتونم دوباره شروع کنم یا نه ،خاطره جالب و تلخ و شرینی بود
بهترین خاطره...
خنده دار ترین خاطره..
هیجان انگیز ترین خاطره ...
ملال انگیز ترین خاطره..
معجزه انگیز ترین خاطره...
اینو میزارم بعد نتایج میگم ،یعنی اگر بشه من دارو نیارم ،و بره تا بیو بیارم ،کلا شام میدم
جالب ترین کاری که انجام دادی...
سال پیش خانواده برام 42 تا انتخاب رشته کرده بودن ،منم جلوشون وارد کردم ،بعد تا پنج شنبه وقت بود ویرایش کنیم ساعت 11 شب رفتم 2 تاش کردم
بهترین کاری که انجام دادی...
کار خاصی نکردم تا الان
خنده دار ترین کاری که انجام دادی..
یه بار معلمون میخواست از روی دفترش برداره بچه هایی که نمراشون کم بوده رو ازشون بپرسه بعد امتحان سخت بود خیلی از بچه ها کم شده بودن ،دیگه فکر خلاق ما به اینجا رسید که دفتر معلم رو برداریم ،من راحت میرفتم تو دفتر معلما زنگ قبلش که این معلم هنوز وارد مدرسه نشده بود ،رفتم دفترشو گذاشتم تو کمد یکی دیگه از معلما
هرچی گشت پیدا نشد ،نپرسید
هیجان انگیز ترین کاری که انجام دادی...
روی شمینه خونه سوسیس درست کردم ،این خیلی هیجان داشت تو شرایط من
ملال انگیز ترین کاری که انجام دادی...
نمیدونم
با فکر ترین کاری که انجام دادی...
انجام ندادم کار خاصی رو
بی فکر ترین کاری کهانجام دادی...
انتخاب رشته تجربی
بدترین سوتی که دادی... ( ببخشید که معادل ادبیش رو ننوشتم یادم نمیاد چیه معادل ادبیش)ی
سوتی خودش ادبی هست ،بدترینش جابه جا زدن سوالام بود تو کنکور سال اولم که کلا بد زد تو برنامه هام
گفتم سوتی یادِ حال گیری افتادم
بدترین حالی که ازت گرفته شد توسط کسی رو تعریف کن...
کلا خیلی حالم رو گرفتن ،البته اونا نمیوان حالم رو بگیرنا ولی خب گرفتن ،ولی از اونایی که از عمد حالم رو گرفتن ،مثل همیشه سر کل با معلم ریاضی بود
یه بار تو کلاس هی سوال میداد و اینا بعد من گفتم اسونه اینا ،حوصله حلش رو ندارم (خداییش من یاد ندارم جزوه ریاضی داشته باشم )بعد معلممون یه سوال داد ،خداییش اسون بود بعد من سوتی دادم تو ذهنم ،یه عدد گفتم ،گفت بیا حلش کن ،رفتم پا تابلو ،دیدم اشتباه گفتم ،بد جوری حالم رو گرفت
بدترین حالی که از کسی گرفتی رو تعریف کن ...
لپ تاپو داداشمو میخواستم ،بعد هی میگفت نمیدم (یه چیزی میریخت)
بعد رفت بیرون بیاد ،رفتم سر سیستمش ،رمز اکانتشو عوض کردم و لپ تاپشو گذاشتم سر جاش ،اومده بود خونه گفت پس چرا این میگه اشتباه هست و اینا ،منم گفتم نمیدونم بلد نیستم چیکارش کنم ،فرداش میخواست ببره دانشگاه ،رفت دانشگاه بده یکی از دوستاش شاید بتونه باز کنه(نمیتونست چون ادمینیستیتور گذاشته بودم )،بهش اس دادم اینم رمزت
ماجرایی رو تعریف کن که در جریانش حس مهم بودن بهت دست داد و مغرور شدی ولی در ظاهر خودتو کنترل کردی
خیلی پیش میاد از این چیزا میدونی نه خیلی همه فن حریف هستم کلا همیشه اینطوری میشه
یادم نمیاد الان
ماجرایی رو تعریف کن که در جریانش حس مهم نبودن بهت دست داد..
همین ماجرای انتخاب رشته ام
با خواهر برادر ات دعوا کردی ؟ سر چی؟ ( بدترین و بی دلیل ترینش رو بگو )
یه سوال دارم ،میشه دعوا نکرد ،داریم ؟؟؟؟مردم داریم ؟؟
سر ام پی 3 پلیرم ،چون خیلی حساس بودم روش ،دیدم افتاده صفحه اش خراب شده
بی دلیل ترینش هم یادم نمیاد ،عموما نود درصدش بی خود و بی دلیل هست
خاطره ای و بگو که خودتم حس میکنی در جریانش در حق خواهر برادرت جفا کردی
خیلی چیزا هست ،یکیش باحال باشه و بشه تعریف کرد ،من داداشمم مثل خودم خیلی دست به خراب کردنمون خوبه ،بعد داداشم گوشیش و شکسته بود بابام یکی دیگه براش گرفته بود و گفت اینو خداییش برسون به 6 ماه ،اقا از شانس بدش هفته بعدش میاد سوار اتوبوس دانشگاه بشه میوفته از دستش و دوباره خراب میشه ،بعد به منگفت ولی گفت نگو به بابا میدم درستش کنن ،بعد منم فرداش که رفت دانشگاه گوشی منو برده بود ،مامانم گفت گوشیت کو گفتم پیش امیر بعد گفت گوشی خودش گفتم شکستهدیگه حرفی ندارم
بالعکسشم تعریف کن...
همون حرکت بالا رو داداشمم یه بار سر نمره ریاضی من زد ،و خیلی نامردی کرد خداییش هنوز در تلافیش هستم
بازم بفرما میزنی؟ عایا؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)