دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 180 از 297 نخستنخست ... 80130170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190230280 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,791 تا 1,800 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #1791
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    گیلان رو دوست دارم !
    جاده ی اسالم به خلخال ...
    بهشت رو در شمال باید دید..
    نقاشی خدا در شمال زیباست ...
    من عاشق شمالی ها هستم ...
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  2. 13 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


  3. #1792
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23072
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    خدایا ممنون نشد
    کلاً من یه آدم نالایقم ، یه رابط هم نمی تونم باشم
    خدایا خب چرا مسخره می کنی آدمو؟ والا یه حس خوب می فرستی بعد به کل نابودش می کنی! حوصله ی زنجیربافی و تفکر ندارم اصلاً ، دیګه هم هر چی بشه بهش فکر نمی کنم ، این خط ـــــــــــــــــــــــ اینم نشون ×
    اینجوری زندګی بهتره ، بدون هر ګونه تفکر ، ذهن خالی ، خیلیم عالی


    «ادامه ی خاطره ی قبل»

  4. 13 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


  5. #1793
    دوست آشنا
    نوشته ها
    1,563
    ارسال تشکر
    7,101
    دریافت تشکر: 5,335
    قدرت امتیاز دهی
    24321
    Array
    parnian 80's: جدید85

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    سلام
    هه!
    شاعر میگه خودت خواستی که احساسم بشه سرد
    خودت خواستی نمیشه کاریم کرد
    می دیدم دارم از چشمات میفتم
    مدارا کردم و چیزی نگفتم....بیخیالش....
    جدا امروز روز بدی بود...معلم این ترمم خیلی بدهواااااااااای
    فردا کلاس پیانو با زبان نزدیک همه ینی تا این تموم میشه اونیکی شروع میشه باید خودمو برسونم
    این ترمم شاگرد اول شدم مشترکا با یه پسرهیچی دیگه جایزم نصف شد
    از تابستونم هیچی نفهمیدم هیچی...
    ویرایش توسط parnian 80 : 27th August 2014 در ساعت 08:44 PM
    سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
    حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....

  6. 13 کاربر از پست مفید parnian 80 سپاس کرده اند .


  7. #1794
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    اولین روز زیبای زندگیم...یعنی زندگیمون..یعنی خاطرات شیش تاییا
    توی این 3 روز تونستیم غرفه ی کارهای هنریمونو برای کمک به کودکان نقص ایمنی برپا کنیم...مکانشم مرکز طبی کودکان(قطب علمی اطفال کشور)بود!
    که امشبم اخرین شبش بود و من و حدیث و سها قرار گذاشتیم امروز ما غرفه رو بگردونیم..
    هدفمون فقط کمک کردن و سرگرمی بود!
    اخه دفعات قبلم تو مدرسمون یه نمایشگاه زدیم و پولشم با سختی ریختیم به محک
    ولی این دفعه خعـــــــــــــلی فرق داشت...
    این دفعه اون بچه ها اومدن جلوی چشمام....از یه طرف اشک تو چشام جمع میشد از یه طرف دیگم ...!
    هرکس یه کاری انجام میداد..
    یکی طراحی چهره میکرد
    یکی تابلوهاشو میفروخت
    و....
    همه ی این پولا جمع میشد برای کودکان...
    ساعتای 9 که شد همه جمع شدیم تو سالن شماره 3
    برای شروع مزایده...برای کمک به خانواده های بچه ها...
    همه دستاشونو بلند میکردن رقم های بالا و بالاتر میگفتن
    ما شیش تام به افتخار جمع شیش تاییمون قرار گذاشتیم نفری 100 هزار تومن بذاریم و نقاشی فاطمه رو بخریم(فاطمه پیوند مغر استخوان لازم داشت و باید تا 10 روز دیگه منتقل میشد به المان وگرنه....)
    دلم سوخت...بچه های کوچولو!چجوری طاقت این همه دردو دارن!
    توی مرکز طبی که راه میرفتیم یکی از دختر بچه ها رو خوابونده بودن روی تخت و میبردنش....خیلی کووووچوووولو بود!
    اونم با صدای نازش میگفت:من میمیلم،میمیلم!
    نزدیک بود 3 تایی بزنیم زیر گریه!بچه ها نخندین!خیلی سخته اگر ادم تو اون شرایط قرار بگیره...
    اینم چنتا عکس:
    اینا کارامونه که ما شیش تا با کمک هم انجام دادیم...کارت پستال و..





    اینجام کنسرت اشکان خطیبی و گروهش....اینام اجرا داشتن برای کمک به بچه ها و بازم مزایده ی فرفرها...




    محوطه ی مرکز طبی




    اینم یه ویدیو که از بچه ها گرفتم تو مراسم....
    اگه دوست داشتید میتونید دانلود کنید


    http://uplod.ir/v6jniaa8nt1z/29082014083.MP4.htm



    دست نیازمندی را گرفتم برای لحظه ای کوتاه،
    و صدایی شنیدم که مرا لرزاند!
    صدای خنده خدا را شنیدم واضح تر از صدای نفسهایم...!



    دعا نوشت
    دعایت میکنم
    هر کجا خسته شدی
    دستی از غیب به دادت برسه
    بینهایت زیباست که آن دست خدا باشد و بس...

    ویرایش توسط solinaz : 30th August 2014 در ساعت 01:02 PM



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ






  8. #1795
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    همه چی از دیشب شروع شد
    تو یاهو از سلی خداحافظی کردم و اومدم بیرونولی دلم نیومددوباره با موبایل برگشتمدیدم دوستم پیام داده فردا بریم بیرون بهم اس بده یاهو نیستم
    هفته هاست تو خونماز بعد کنکور حساب کنید دیگهیعنی اصلا حوصله ی خودمم نداشتم برای بیرون(شرمنده ی فاطیما هم شدم )
    ولی خب این دوستم برام خیلی عزیزه مگه میشه ازم چیزی بخواد بگم نه اصلا میشه به یه آبانی گفت نع؟؟!!جرئت دارید به یه آبانی بگید نع به یکیشون گفتم نه باهام قهر کرده الان
    هیچی دیگه بهش گفتم صبح بهت خبر میدم میام یا نه...یعنی اصلا برام مهم نبود کجا میریمازش حتی نپرسیدم کجا میخوایم بریم
    صبح چشمامو باز نکرده به مامانم گفتم اونم از خدا خواهی دید خیلی وقته تو خونه موندم گفت برو
    تو راه که داشتیم میرفتم تازه به من گفتن که داریم میریم فرحزاد
    اول که رسیدیم ترشی جات خوردیممن باز فشارم افتادسلیییییییییییی
    رفتیم ناهار بخوریم هر کسی یه چیزی سفارش داد بعد دوستم به آقاهه گفت دوغ دو تا بیاریدآقاههخانوم اینا دوغش محلیه خانواده هم هست مطمئنیدحالا ما هم فقط سه نفر بودیمدوستم گفت آرهاخه سفارشاتمونم کم نبود که تا جا داشت غذا سفارش داده بودیمکلا گارسونای اونجا همشون ما رو سوژه کرده بودن میخندیدناز بالا سرمونم تکون نمیخوردنمن هی چپ چپ نگاه میکردم انگار نه انگارکار خودشونو میکردنهی هم با یه لبخند مسقره ای میپرسید چیز دیگه ای نیاز نداریدما هم یه نگاه به هم مینداختیم
    جاتوووووووووووون بسیار خالی خیلی خندیدم بعد مدت ها
    بلند که شدیم بیایم بیرون دوباره این گارسوناصف بسته بودن قشنگدونه دونه با یه لبخند مسقره خداحافطی میکردنمعلوم نبود چقدر مسقرمون کردن
    آخه دیگه کم مونده بود پیازو با مشت بکوبیم روش
    بسیااااااااااار خوش گذشت جای همتون خالی
    ویرایش توسط setayesh shb : 30th August 2014 در ساعت 05:34 PM

  9. 16 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


  10. #1796
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی اپتیک ولیزر
    نوشته ها
    180
    ارسال تشکر
    1,200
    دریافت تشکر: 833
    قدرت امتیاز دهی
    88
    Array
    optici's: جدید56

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز سر کار آموزی ازبس با دوستم وسایل شرکتو خراب کردیم(شکستن دو تا تیوپ لیزر+سوز.ندن یه لیزر دیودی+...) آخرش مدیر شرکت که خیلی توی این مدت حرصمون داد بهمون گفت من نمره ی کاراموزیتون رو کامل میدم شما اگه میخواین دیگه نیاین ما در اون لحظه
    من دوستم که خیلی طالب علم گفتیم نه تا آخرش میایم نمیشه که کار رو نصفه ول کنی
    قیافه ی مدیر شرکت
    البته اصن قصد خراب کردن وسایلو نداشتیم همش اتفاقی بوذ اما خب باعث شادمانی شد

  11. 10 کاربر از پست مفید optici سپاس کرده اند .


  12. #1797
    دوست آشنا
    نوشته ها
    672
    ارسال تشکر
    1,826
    دریافت تشکر: 4,412
    قدرت امتیاز دهی
    2953
    Array
    BaAaroOoN's: جدید134

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    با خواهر زاده م بازی میکردیم
    من قایم میشدم اون میومد دنبالم... انقدر که با هیجان میدوید دنبالم استرس گرفته بودم !!!
    از بچگی هم ازین بازی میترسیدم آخه تخیلم قویه !!!
    ترجیح میدادم رنگ آمیزیشو حل کنیم و آقای سیب زمینیِ توی داستان اسباب بازی ها رو رنگ کنیم
    تا پیدام می کرد از بس با هیجان دنبالم میومد که جیغ میزدم مامانمم کلی دعوامون کردکه مثلا تو که هم قد این کوچولو نیستی از سن و سال تو بعیده !!!
    خیلی بی حوصله م به قدری که همه ی قرارامو پیچوندم
    فعلا فقـــــــــــــــط ترجیح میدم باب اسفنجی نگاه کنم سنم هم اصلا مهم نیست !!!
    دنیای بچه ها قشنگ تره بدون مسائل بزرگونه و دروغ دوَنَگ

  13. 15 کاربر از پست مفید BaAaroOoN سپاس کرده اند .


  14. #1798
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    ارشد ژنتیک ،کارشناسی میکروبیولوژی
    نوشته ها
    2,987
    ارسال تشکر
    25,976
    دریافت تشکر: 13,088
    قدرت امتیاز دهی
    24668
    Array
    سونای's: جدید81

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز "نورهان" ِ مون ، خداروشکر بدنیا اومد...
    بعد از ده سال انتظار پدر و مادرش که بچه دار نمیشدن..خدایا شکرت...


    البته کمی مشکل تنفسی پیدا کرده توو دستگاهه.. دعا کنین حالش کاملا خوب بشه و بیارنش خونه...به امید خدا...
    پسرخالم و همسرش کلی گریه کردن..خیلی حس بدی بود دیدن اشکاشون...




    خدایا شکر...هزاران بار

    ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
    دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من

  15. 12 کاربر از پست مفید سونای سپاس کرده اند .


  16. #1799
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    57
    ارسال تشکر
    184
    دریافت تشکر: 361
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    *Fatemeh98*'s: جدید150

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط solinaz نمایش پست ها
    گاهی وقتا گریه لازمه حالا چه به واسطه ی دوستت چه دشمنت...
    قبول!!
    اما اینکه میگن دل به دل داره یا مثلا یه چیز دیگه،چی؟!درسته!!!!
    میخوام بدونم دیشب تو اوج گریه های من کسی از شماها ناراحتی منو تو دلش حس کرد؟!
    مطمئنم دیشب بهترین لحظات زندگیتونو ثبت کردین...
    "از ادما خستم..."
    نمیدونم اولین بار کی این جمله رو به زبونش اورده ولی خودم میدونم تا وقتی ادم هستی،از ادمای دوروبرت خسته نمیشی از این خسته ای که همه نقش گرگو بازی میکنن و من نمیتونم،هنوز ساده ام،هنوز بچم.....!
    خستم،خستگی ای که هیچ کدوم از بازیگرای اطرافم ندارن...
    نتونستم خاطره بنویسم...هیچ رغبتی بهش ندارم!
    همیشه سعیم بر این بوده که دوستامو بخندونم حتی اگه خودم اون لحظه ناراحت بودم ...اما دیگران طوره دیگه ای برداشت میکنن!
    مهم نیست دیگه...
    از این به بعد خاطره های من تبدیل میشه به تلخ نوشته یا هر اسمی که خودتون روش میذارید!!!
    چی شده دوستی؟
    I am a MINIo0on!
    Any problem?


  17. 4 کاربر از پست مفید *Fatemeh98* سپاس کرده اند .


  18. #1800
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مامایی
    نوشته ها
    3,947
    ارسال تشکر
    36,060
    دریافت تشکر: 18,520
    قدرت امتیاز دهی
    28276
    Array
    yas-90's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    سلام

    امروز رفتم دانشگاه کارم نصفه نیمه بود بعدش رفتم معاوت درمان چون کار دانشگاه کامل نشد مدارکم رو قبول نکردن یک روز دیگه باید بذارم... خداروشکر امیدواری به آدم انرژی مضاعف میده.....باز هم خدا رو شکر که هوا خوب شده ......بوی پاییز میاد
    طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند

  19. 10 کاربر از پست مفید yas-90 سپاس کرده اند .


صفحه 180 از 297 نخستنخست ... 80130170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190230280 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •