دلبسته به سکه های قلک بودیم،دنبال بهانه های کوچک بودیم،رویای بزرگترشدن خوب نبود،ای کاااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااش که تمام عمر کودک بودیم.......................
دلبسته به سکه های قلک بودیم،دنبال بهانه های کوچک بودیم،رویای بزرگترشدن خوب نبود،ای کاااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااش که تمام عمر کودک بودیم.......................
خیلی قشنگ بود
سخت است یک رنگ ماندن در دنیایی که مردمش برای پررنگ شدن حاضرند صدرنگ باشند........................
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
میگفتیم میخندیدیماس اسمان هم گاهی دلش میگیرد من که ادمم......!خوش میگذروندیمبا هم شاد بودیمولی حیف
عاشق شدیمحساس شدیم
بی قرار هم شدیمبه هم شک کردیم
دعوا کردیمقهر کردیم
گریه کردیمبه همه چی پشت کردیم
و یه رابطه رو تموم کردیم.....!!!
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت
خالقت
اینک صدایم کن مرا.با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن.بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد.
سهراب سپهری
به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...
من یه ♥ ♥ ♥ آذر ♥ ♥ ♥ مـــاهــیـــم...
من همون ديوونه م که هيچ وقت عوض نميشه...
همونی که همه باهاش خوش حال هستن ..
همونی که اونقدر يه آهنگ رو گوش ميده که از ترانه گرفته تا ريتم و خوانندش متنفر بشه....
همونی که هق هق همه رو به جون دل گوش ميده ، اما خودش بغضاش رو زير بالش ميترکونه.....
همونی که همه فکر ميکنن سخته، سنگه اما با هر تلنگری ميشکنه...
همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش ميكنن...
همونی که تکيه گاه خوبيه اما واسش تكيه گاهی نيس...
همونی که کلی حرف داره اما ...
من همون ♥ ♥ ♥آذر ♥ ♥ ♥مـــاهــیـــم... :) ♥
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)