جنون یعنی کسی در شهر خود سر میکند اما
دلش در کوچه های شهر مشهد مانده آواره ...
جنون یعنی کسی در شهر خود سر میکند اما
دلش در کوچه های شهر مشهد مانده آواره ...
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
آری سهراب!!!!!
توراست میگویی!!!!
آسمان مال من است...
پنجره . . .
عشق . . .
زمین . . .
دوست . . .
هوا . . .
مال من است!!!!
اماسهراب تو قضاوت کن...
بردل سنگ زمین،جای من است؟؟؟
من نمیدانم چرااین مردم،دانه های دلشان پیدانیست؟؟؟؟!!!!
توکجایی سهراب...؟؟؟؟
آب راگل کردند!!!
چشمهارابستند . . .
وچه بادل کردند!!!
صبرکن ای سهراب...
گفته بودی قایقی خواهم ساخت..
خواهم انداخت به آب...
دورخواهم شدازاین خاک غریب...
قایقت جادارد؟؟؟
من هم ازهمهمه ی اهل زمین دلگیرم!!!!!!
به سراغ من اگرمی آیید . . .
تندوآهسته چه فرقی دارد؟؟؟
توبه هرجوردلت خواست بیا...
مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست!!!
که ترک بردارد...
مثل آهن شده است...
چینی نازک تنهایی من...!
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
آرامش یعنی
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به آینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
لحظه هایتان سرشار از بوی خدا
دلنوشته ای از مهربانو سیمین بهبهانی .....
بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،
اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود، می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است..
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
زیباترین انسانهایی که دیدم چشم رنگی ها نبودند،
قد بلندها، لب برجسته ها، مو بلوندها...
هیچ کدام زیباترین نیستند!!
مدلهای برندهای معروف زیباترین نیستند!
آنهایی که شبیه به ستارگان سینمای جهان اند، زیباترین نیستند!
زیباترین ها فقط شبیه به حرفهایشان هستند...
و چقدر دوست داشتنی اند انسانهایی که شبیه به حرفهایشان هستند...
آنهایی که بوی انسانیت از ده متریشان به مشامت می رسد،
آنهایی که چایت کنارشان سرد میشود و آرامششان در وجودت رخنه میکند...
اگر در زندگیتان یک زیباترین دارید، قدرش را بدانید؛
آنها بسیار اندک اند...
در سرزمینی کــه ســایــه آدم هــای کــوچـک ،بــزرگ شــود،در آن ســرزمـیـن آفــتــاب در حـال غـــــروب اســــت!
بی شک او باران بود
که این گونه مرا
شُسته از یادِ خودم
و درونم اکنون
همه یادش جاریست ..
سید محمد عباسی
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش، از آب و گلی دیگر
طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگر
..هر کجایی، شعر باران را بخوان/ ساده باش و باز هم کودک بمان..
ارزومه قبل از مرگم به حج برم. ..
من ترسیم کردن را به حرف زدن ترجیح میدهم،
زیراترسیم کردنسریعتر است و مجال کمتری برای دروغ گفتن باقی میگذارد.
(لوکوربوزیه)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)