سلام
اول اجازه ميخوام يه لبخند بزنم به ماجراي شما و اتفاقات پيش روتون :)
من از بقيه دوستان تعجب ميكنم كه اينقدر ماجرارو ميان گسترده ميكنن نميدونم اول از همه دل نداشتن يا عاشق نشدن يا از همون اول بزرگ بودن و دوران ١٧ يا ١٥ تا ٢٠ يا حتي ٢٥ سالگي رو نگذروندن نميدونم نميتونم اين دوستان رو بفهمم
بانو ابندا بايد بگم كه كاملا طبيعيه شما علاقه مند شديد ( حالا يا درست يا اشتباه ) دل بستيد به يكي كه الان حضور فيزيكيش نيست پيشتون و ما هم قضاوتي در اين باره نداريم :)
به قول شاعر
دل است ديگر ، به لقمه اي عشق نمك گير ميشود ؛
اما سخن اصلي من
شما با خداي خودتون باشيد فقط عب نداره :) گذر زمان درست ميكنه همه چيز رو
يادم مياد به قبل هاي خودم كه بخاطر موضوعي و تحقيقات درباره خدا و دين حتي مرتد شدم و از اسلام و قبول نداشتم ائمه رو قبول نداشتم به جايي رسيدم خدارو هم انكار كردم
گذر زمان منو برد سمت خودش ، درباره شمام همينه گذر زمان همه چيزو درست ميكنه
قطعا براي همه ماها اتفاقاتي افتاده كه همه ما گفتيم اخيييش خوب شد خدا اون موقع دعامو مستجاب نكرد يا خوب شد اين اتفاق برام افتاد من اون موقع فكر ميكردم بد ميشه
و به قديما ميخنديم
من هيچ گونه نظري درباره دلدادگي شما ندارم ولي فقط ميگم خدا باشه تو دلتون خودش درست ميكنه همه چيزو :) شمام اروم باشين و گذر زمان رو دريابين كه خيلي چيزارو به ادم نشون ميده و براي ادم اسون ميكنه تحملشون رو
يا علي ( ع )
علاقه مندی ها (Bookmarks)