دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: دفترچه ممنوع خانم خانه!

  1. #1
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    روانشناسی عمومی
    نوشته ها
    3,348
    ارسال تشکر
    31,663
    دریافت تشکر: 11,131
    قدرت امتیاز دهی
    29289
    Array
    zoh_reh's: جدید88

    پیش فرض دفترچه ممنوع خانم خانه!

    دفترچه ممنوع خانم خانه!

    یادداشت های مهر بانو (1)



    وقتی خانوم خونه هستی ، دلت می خواد گاهی مثل سال ها قبل یه دفتر خاطرات داشته باشی و توش حرفایی رو بگی که شاید نتونی به کسی حتی نزدیک ترین افراد زندگیت بگی!



    آخرین باری که نشستم سر یادداشت روزانه ، 10سال پیش بود . روزایی که تازه با حامد آشنا شده بودم و حسابی کلم بوی قرمه سبزی میداد . اونم نه مثل قرمه سبزی های جاافتاده ای که الان بار میذارم ، از اونایی که به قول خان جون ، آب و دونش سواست و به آش نزدیکتره. وقتی یادداشت های اون روزا رو می خونم خنده ام میگیره . آخه اون روزا نگاهم به دنیا ، مثل خط کشی سرچهارراه بود . فکر می کردم اگه یه خط کش آهنی بگیرم دستم و مثل رستم بیام تو زندگی ، دیگه یا همه آدما رو اندازه ی خودم می کنم ، یا خودم میشم اندازه ی آدما . فکر می کردم می تونم با درجه های خط کش واسه همه چی برنامه بریزم و روزهای زندگی رو قدم به قدم با یه حساب دقیق پشت سر بذارم . گفتم که ، اون روزا کلم بوی قرمه سبزی کال میداد !!

    ولی حالا که بعد از دو تا بچه دوباره نشستم و دارم یادداشت روزانه مینویسم چی ؟ نکنه الانم کلم بوی کلم پلو میده و خودم حالیم نیست ؟ نکنه ده سال دیگه وقتی بشینم این نوشته ها روبخونم به رابطه ی دقیق کله و کلم پی ببرم ؟

    عجب روزگاریه ها ! همیشه وقتی فیلم زندگیمون رو برمیگردونیم عقب و با یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش نگاه می کنیم ، تازه میفهمیم که : ای دل غافل ! چه روزای خوبی داشتیم که میشد خوبتر باشه ! چه اتفاقایی افتاده که میتونست با یه ذره تدبیر نیفته ، یا شاید بهتر بیفته !

    ولی این توجیه ها ، چه بوی پیاز ترشی بده ، چه کله پاچه ، نمی تونه تصمیم منو واسه نوشتن عوض کنه . آخه دلم خیلی هوای نوشتن کرده ، پس شروع میکنم:

    به نام خدا
    امروز ، روز خوبیه. چون آفتاب کم فروغ زمستانی ، با هزار زور و منظور ، خودشو از لای پرده اتاق خواب، رسونده پای کیبورد و داره نوک انگشت هامو با گرماش نوازش میده . این یعنی خوشبختی . این یعنی بهترین بهانه ، برای شروعی دوباره .


    سکوت عجیبیه. عجیب تر اینکه صدرا و صبورا – برخلاف عادت همیشگی - خوابیدند ؛ البته خواب که نه ، یه جورایی غش کردند؛ از بس که بالا پائین پریدند و بازی کردند ! اصلا شاید همین ظهر ساکت زمستونی ، منو بعد از ده سال مجبور به نوشتن کرد .

    وقتی همه جا ساکته ، وقتی خیالت از شام شب و لباس های نشسته و تمیزی خونه راحته ، وقتی هیچ دغدغه ی بیرونی ای نیست که بهش توجه کنی و مشغولش بشی ، انگار از یه سفر طولانی برمیگردی به خودت . انگار تازه یادت میفته چه قدر کتاب نخونده داری ! چه قدر موضوع داری واسه سرچ تو اینترنت ! چه قدر کار داری واسه خودت و ، حالا که فقط مال خودتی ، هیچی یادت نمیاد. نه موضوع هایی که دنبال فرصت بودی واسه سرچ ، نه اسم کتابایی که دنبال فرصت بودی واسه خوندن ، نه هیچیِ دیگه.

    نه ، این طوری نمیشه . باید یه تصمیم درست و حسابی بگیرم . باید دوباره شروع کنم به نوشتن . وقتی می نویسم ، انگار زندگی رو یه بار دیگه مرور می کنم . وقتی می نویسم ، انگار قطار زندگی رو متوقف کردم ، پیاده شدم ، یه نفس عمیق کشیدم و محو جاده ها و کوه ها و درخت ها شدم . اصلا انگار بی خیالِ قطارهایی که با سرعت از کنارم میگذرند ، یه زیرانداز انداختم زیر سایه ی درخت ، دراز کشیدم و آسمون رو تو بغل گرفتم.


    وقتی می نویسم ، به چیزهایی می رسم که تو سرعت تند زندگی ، اصلا حواسم بهشون نبوده و بی اعتنا از کنارشون گذشتم.


    آره . این طوری خیلی خوبه . با نوشتن یادداشت های روزانه و مرور زندگی ، نه اسم کتابها یادم میره ، نه موضوع هایی که باید بهشون بپردازم و یاد بگیرم . این طوری می تونم سرِ صبر و حوصله ، به خودم و روابطم فکر کنم . این طوری میتونم دوباره حامد رو ، صدرا و صبورا رو ، و به قول سهراب سپهری ، همه ی مردم شهر رو دوباره پیدا کنم و بهتر بهشون فکر کنم.


    فقط امیدوارم اگه 10 ساله دیگه این نوشته ها رو دیدم ، نه یاد بوی قرمه سبزی بیفتم ، نه کلم پلو .من فکر می کنم بهترین راه جلوگیری از این اتفاق ، همفکری و همراهی شما کاربران گرامی است . حالا که قراره بنویسیم و از خودمون بگیم ، بهتره زیراندازمون رو یه ذره بزرگ تر بندازیم ، هممون دورش بشینیم و ، محو آسمون بشیم.

    تبیان

    قوانین تالار روانشناسی



    الهی مرا آن ده که مرا آن به...

  2. کاربرانی که از پست مفید zoh_reh سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th July 2014, 10:39 PM
  2. چند نوع میوه ی ممنوع
    توسط azade1992 در انجمن تغذیه
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 26th August 2013, 02:20 PM
  3. مصرف چای سبز وقوع بیماری‌های لثه را کاهش می‌دهد
    توسط سونای در انجمن دندانپزشکی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd February 2013, 09:28 PM
  4. دیابت نوع دو خطرناک تر است یا نوع اول؟چرا؟
    توسط ارغنون در انجمن ديابت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th December 2010, 07:23 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th April 2010, 07:13 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •