کاش مي دانستم دنيا با همه وسعتش بي تو جايي براي ماندن ندارد.
اشک چشمانم هر شب سراغت را از کوير گونه هايم مي گيرد.
اي که ديدگانم از دل تنهايي تو الفباي اشک ريختن را آموخته اند و
لحظه هاي گريانم با کوچ تو روان گشته اند …
چرا از کوچه دلتنگي هايم گذر نمي کني و براي
چشمان مانده به راهم دستي تکان نمي دهي؟بي تو قناريها خوش آواز نيستند و آسمان چشمانم
هميشه باراني است…بي تو من درختي خشکيده در پاييزم
علاقه مندی ها (Bookmarks)