چکیده
به عنوان يك حماسه ي جهاني و يك اثراگزيستاليستي « گيلگمش » اسطورة بشري، داستان تكامل انديشه ي انساني، تلاش و رنج و در نهايت تن دادن به حيات اخروي را بيان مي كند. تاثير
متقابل دو عنصر متضاد مرگ و جاودانگي، بن مايه ي اصلي اين افسانه ي اساطيري و توجيه گر تلاش و تكاپوي درخور ستايش قهرمان اصلي حماسه براي يافتن گياه جواني و زندگي جاوداني
است. دراسطوره ي گيلگمش جست و جو براي راز فرزانگي، سفر به جهان مردگان در زيرزمين، اژدهاكشي، پيرفرزانه و روياهاي انكيدو در كنار دو اتفاق و رخداد طبيعي كه دركتاب هاي آسماني
تورات و قرآن نيز به آنها اشاره شده است؛ اسطوره ي طوفان (وقوع طوفان نوح) و اسطوره ي خشكسالي (هفت سال خشكسالي درداستان حضرت يوسف)، از جمله كهن الگوهايي هستند كه
شايد بشر كنوني به علّت بيگانه شدن با اين مفاهيم ديگر قادر به درك بار معنايي و آهنگ عاطفي نهفته شده در اين نمايه هاي نماديني نباشد. در مقاله ي حاضر، ضمن بررسي فرآيند مرگ در
حماسه ي گيلگمش، به تحليل صور اساطيري اين اثر ادبي از منظر روانشناس سوئيسي كارل گوستاويونگ پرداخته مي شود.
نویسنده :
فاطمه خدا کرمی
علاقه مندی ها (Bookmarks)