چون غروب خیلی قشنگه، تو خوده خوده غروبی/ چی بگم قحطی واژه ست، هر چی هستی خیلی خوبی...
چون غروب خیلی قشنگه، تو خوده خوده غروبی/ چی بگم قحطی واژه ست، هر چی هستی خیلی خوبی...
بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن که بزرگ بودن میان مردم کوچک سخت است......
ای گل چه کشی پا زمن زار و شکسته
خوش باش که در پا نرود خار شکسته
بردوش من خسته مکن دست حمایل
عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته
فرهاد علیپور «جبران» هشتم اسفند سال:89بگذار که با درد دل آزار بسوزم
با درد دلم سازم دلدار بسوزم
دردی که بسوزد به شرر خیمه دلدار
صد خیمه دل سازم صدبار بسوزم
عمریست بود کوس اناالحق بزبانم
منصور زمانم به سر دار بسوزم
ازبی گنهی فرق سرم مشعل داراست
از شعله فرق سر خود، دار بسوزم
عشقی که زند خیمه به دامان اسارت
قانون طبیعت بود این کار بسوزم
صد ناله برآید ز نیستان خیانت
در آتش آن شعله شرربار بسوزم
ناخورده کسی مست نباشد قدح می
در معرکه تهمت اغیار بسوزم
بدمست بود آنکه به میخانه بخوابد
بگذار که در میکده هوشیار بسوزم
کابوس چوبیندهمه در خواب حلاوت
از خواب چنان خیزم وبیدار بسوزم
طومارسیه یک شبه خورشیدچنان بست
میبندم ازآن دفترو طومار بسوزم
افسوس؛ که تا صبح قیامت نرسیدم
«جبران»بطالت نشد این کا ربسوزم
ویرایش توسط فرهاد علیپور : 27th September 2015 در ساعت 11:49 PM
[
[
[
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر/ شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟؟
بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن که بزرگ بودن میان مردم کوچک سخت است......
[
[
[
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)