جايگاه سازه در معماري
اگر بخواهيم جايگاه سازه در طراحي معماري را به طور خلاصه بيان نماييم مي توان باید به چند اصل كه شكل دهنده رابطه ميان اين دو مي باشند اشاره نماييم.طراحان براي دستيابي به سيستم هاي نوين ساختماني و به كارگيري آنها در طرح آثار معماري از روش ها و ابزارهاي مختلفي بهره مي گیرند يكي از اين ابزارها هندسه است. هندسه كه به بيان لوكوربوزيه «زبان ذهن» مي باشد از جمله ابزاري است که به طرح انتظام مي بخشد.هندسه از منظر واژه شناسي با اندازه هم ريشه است و به همين لحاظ است كه مي بينيم تا پيش از پيدايش نظام متريك ، واحدهايي همچون اينچ و ذرع از نوعي همساني برخوردار بودند و حتي تقسيمات آنها نيز تابع روشي خاص بود چرا كه اين نظام هاي اندازه گيري در هندسه بدن آدمي ريشه داشتند. از نوشته هاي ويتروويوس گرفته كه با بررسي نظام هندسي و تناسبات بدن انسان اعداد 6 ، 10 و 16 را اعداد كاملي يافته بود ـ تا مدولاريبون پيشنهادي لوكوربوزيه ، هر يك با نگاهي خاص به بدن آدمي در دوره كلاسيك نظام هاي سه گانه يوناني (دوريك ، يونيك ، كورانتين) را پديد آورد. ليكن در دوره مدرن ، كه اصالت به خرد داده شد نه به تناسبات بدن ، نوعي يكسان گرايي پديد آمد كه به پيدايش سيستم متريك انجاميد ،جايگزيني سيستم متريك در ابتدا تغييرات زيادي را در تناسبات و نظام شكل گيري معماري پديد نياورد ، ليكن با گذشت زمان و كشف خصوصيات نهفته در اين سيستم ، مدولاسيون مدرنيسم و نظام مدولار لوكوربوزيه خلق گرديد. اين كشف باعث گرديد هندسه كه تا آن زمان نوعي پل ارتباطي ميان معماري و تناسبات طبيعي بود ويران گرديده و معماري بيشتر به ذهن وابسته گردد و يا به عبارتي ديگر اگر تا اين زمان طرح معماري بازنمايي يك اثر در محيطي واقعي بود به گونه اي تغيير يافت كه اثر ساخته شده بازنمايي آن طرح و نيز ذهن طراحش گرديد. بشر در اثر مشاهده اي جديد و كاملاً متفاوت از گذشته به طبيعت توانست تأثيري شگرف بر معماري دهه هاي اخير گذارد ؛ تأثيري كه هنوز با ترديد فراواني همراه است چرا كه در مقابل تمامي تاريخ چند هزار ساله معماري مي ايستد.تقليد از طبيعت ابزار ديگري است كه آدمي براي دستيابي به سيستم هاي نوين ساختماني از آن بهره گرفته است. از زماني كه انسان اوليه از غار بيرون آمد و بر روي زمينه با بهره گيري از سيستم هايي همچون طاق ، براي خود غاري جديد پديد آورد ، و همچنين از زمان احداث كلبه هاي نخستيني كه ويوله لودو و ويتروديوس از آنها نام مي برند تا اين زمان كه كالاتراوا با تحليل سيستم ساختاري بدن موجودات زنده به آفرينش سازه هايي نوين دست مي یابد، همواره تقليد از طبيعت يكي از راه هاي آفرينش اثر معماري بوده است. ليكن اين تقليد گاه همچون آثار كالاتراوا عيني بوده و بيشتر زباني مقلد داشته و گاه ضمني است و يافته هاي طراح را به زبان معماري در مي آورد، با اين حال طبيعت همواره منبع الهامي براي آفرينش هاي نوين در سيستم هاي سازه اي و نيز آثار معماري بوده است.با بررسي آثار معماري گذشته كه طرح در يك همسازي با سازه شكل مي گرفت و نيز آثار متأخر همچون آثار نورمن فاستر كه اصل پايداري و انتقال نيروها شكل دهنده بناهايش مي باشند ، و يا طرح هاي كالاتراوا كه در آنها الهام از طبیعت سيري از تحليل تا قياس را طي مي نمايند و يا كارهاي پيروان ديكانستراكشن كه با ترديد به اصول پايداري مي نگرند همواره يك نكته قابل توجه مي باشد و آن «ساختن» است. معماري در طول تاريخ خود ناگزير از ساختن بوده است چرا كه ساختن شرط تحقق اثر معماري است و بدون آن معماري در حوزه نظر باقي مي ماند و هرگز به عرصه عمل معماري وارد نمي گردد. از اين منظر اگر توجه به سازه را شرط لازم ساختن بدانيم ، مي توان پرسش اوليه اي را كه در اين تحقيق به دنبالش بوديم در «ساختن» بيابيم ، امري كه معماري را به عرصه حضور در مي آورد. 1 - زيبايي شناسي سازه اي
1 – 1 - زيباشناسي در معماري
زيباشناسي سازه اي يا بيان بصري سازه، ديدگاهي است كه در معماري معاصر به دنبال پيشرفت هاي استراكچر، مطرح شدن علوم سازه اي به عنوان يك علم مجزا و دستيابي به سيستم هاي ساختماني مدرن با قدرت زياد و امكانات و خصوصيات ويژه، در غرب مطرح شده و بناهاي بسياري بر اين مبنا برپا شده اند. اساس شكل گيري اين ساختمان ها، اولويت و اهميت سيستم باربر در طراحي بنا و به دست گرفتن بيان معماري توسط سازه است. در اين نگرش، كالبد سازه اي در بنا بسيار مورد توجه قرار مي گيرد و با نمايان و مسلط نمودن آن در ساختمان و آميختن زيبايي با آن، مي كوشند به وسيله سازه و احساس مهندسي به بيان معماري دست يابند. بر اين اساس، بناهايي ايجاد مي شوند كه با توجه به ملاحظات و زيبايي شناسي فضا، در واقع، ارتباط احساس معماري با استراكچر به صورت زيباشناسي سازه اي بروز مي كند و سازه واجد بيان بصري مي شود و بيان هميشگي ساختمان را به عهده مي گيرد. در اين وضعيت، سازه فعال از نظر بصري مورد تاكيد قرار مي گيرد و اندازه و شكل و ترتيب عناصر سازه اي توسط قواعد تكنيكي و تكنيكي بصري تعيين مي شود. اجراي تكنيكي سازه با نقش زيبايي شناسي آن همزمان است و كيفيت تكنيكي طراحي سازه اي غالباً با زيبايي شناسي آن سازگار مي شود. بيان بصري سازه شامل انواع مختلفي است كه عبارتند از: «بيان عملكرد استاتيكي سازه» و «بيان خواص زيبايي شناسي فرم توسط سازه» در اين مقاله به توضيح كيفيت بيان عملكرد استاتيكي پرداخته مي شود.
1 – 2 - بيان عملكرد استاتيكي سازه
اين وضعيت زماني است كه عملكرد استاتيكي (رفتار سازه اي) و قدرت استراكچر و مكانيزم انتقال بار آن بيان مي شود و اين بيان يك پيام زيبايي شناسانه به شمار مي آيد. در اين رابطه تئوري هايي ارائه شده است كه در اينجا ذكر مي شوند. يكي از تئوري ها در اين زمينه تئوري آرتور شوپنهاور است. تئوری وي بر اين قاعده كلي استوار است كه موضوع انحصاري و دورزننده معماري، بيان بار و تكيه گاه است. شوپنهاور مي نويسد:«جاذبه و صلبيت ماده زيبايي شناسانه معماري زيباست.» از نظر او فرم بايد كشاكش نيروها را براي به دست آوردن تعادل بيان كند ، هر عضو معماري بايد بارش را حمل كند و ارتباط اعضا با كل به گونه اي باشد كه اگر يك عضو برداشته شود كل كار معماري خرد گردد. شوپنهاور معتقد است بهترين فرم هاي معماري كه تضاد بار و نيروهاي تكيه گاهي و يا به عبارتي، باربري را بيان مي كنند فرم «ستون با تير افقي روي سر ستون» و «قاب با اتصالات صلب» هستند.رنوس بيان مي كند كه آناليزهاي مختلفي از فرم سازه معابد مصري و يوناني به ويژه ستون هاي آنها، بر بسياري از تئوري هاي زيبايي شناسي معاصر در ارتباط با سازه از جمله تئوري شوپنهاور و تئوري هايي كه متعاقباً ذكر خواهد شد، اثر گذاشته است. ما نيز در اينجا با ذكر اين بناها و تشريح آنها، روششان را براي بيان سازه اي در معماري معاصر ملاحظه مي نماييم.در معماري مصر باستان، تماميت ستون از يك طرف به عنوان عنصر نمايش دهنده باربري و از طرف ديگر به عنوان دكوراتيو كه فرم هاي طبيعي مثل گياه پاپيروس را نشان مي دهد، شكل گرفته است. بيان عملكرد استاتيكي در معماري كلاسيك يونان، بعد از اينكه انسان دو وسيله و دانش براي ادراك اين عملكرد را دارا شد، مورد بحث قرار گرفت. اين دو وسيله شامل «توانايي تصور و سهيم شدن در احساسات و تجارب و ... فرد» و «شهود استاتيكي» بودند. بسياري از معماران مانند پانايوتيس ميهليس كه تئوري ها و عقايدي را در خصوص تئوري اول عنوان كرده اند و د ر ادامه اين مبحث ذكر خواهد گرديد، آن را پذيرفتند. بر طبق اين تئوري ما به طور ناخودآگاه اشكال يا فرم هاي طبيعي بي جان را با بدن انسان و احساساتش مقايسه مي كنيم به نحوي كه حالات مختلف آن، جسم ما را به خاطرمان مي آورد كه چطور مي ايستد، چگونه در مقابل نيروها مقاومت مي كند يا برعكس چطور دراز كشيده و استراحت مي نمايد . عملكرد استاتيكي كه از طريق اين تئوري ادراك مي شود به طور استعاري بيان مي گردد. لذا ما عملكرد استاتيكي و بيان آن را با مشاهده اشكال سازه ها ادراك مي كنيم. شكل سازه ها به گونه اي است كه به عملكرد ايستايي شان مربوط است. ما اين شكل ها را غير فعال يا فعال مي ناميم كه براساس انرژي شان ممكن است تحت فشار، كشش يا خمش به نظر رسند. اين نوع قضاوت، صفت مشخصه تئوري «تصور و سهيم شدن در احساسات فرد» است. نمونه هايي از تئوري مزبور، شكل افقي تير و شكل قائم ستون و تحدب آن در معبد يوناني است. نمايشگاه پاركودل والنيتنو اثر موراندي و باسيليكاي پيوكس ايكس كار فري سينه از كارهاي معاصر اي اين سنخ هستند كه حسي از پاها، بازوها و دنده هاي نگهدارنده قوي را القا مي نمايند.همچنين سايباني كه توسط پايه ها نگهداشته مي شود در مدرسه اسكار نيوماير در برزيل نمونه ديگري است كه يك دست نگهدارنده را بيان مي كند.سيمور هاوارد نيز مانند ميهليس فرم سازه اي كه عملكرد استاتيكي را بيان مي كند را از حيث مورفولوژي بررسي مي نمايد كه تشابهاتي با نظر ميهليس دارد. از نظر او واژه مورفولوژي پلاستيك براي توصيف سازه هايي به كار مي رود كه هر عضو در آنها از راه متفاوتي به طور استاتيكي عمل مي كند. واژه مورفولوژي يكپارچه براي مشخص نمودن سازه هايي استفاده مي شود كه نمي توانند به اعضاي متمايز تجزيه شوند و در اين سازه ها اعضاي حمل كننده و حمل شده از اجزاء كوچك زيادي تركيب شده كه با مصالح متراكم به هم متصل شده اند. در اين سازه ها مكانيزم انتقال بار ممتد مي باشد. طبق اين دسته بندي، سازه هاي معاصر يكپارچه، سازه هايي هستند كه اعضاي آنها با اتصالات كاملاً گيردار به هم متصل شده اند، همچون قاب صلب، در اين نوع سازه ستون ها و تيرها از نظر سازه اي در رفتار قاطعي از عملكرد استاتيكي به هم چفت شده اند و ممان هاي خمشي را از طريق اتصالات گيردار انتقال مي دهند . يكي از تدابيري كه امروزه به طور رايج به كار مي رود تا يكپارچگي را بيان كند اين است كه ابعاد مقطع عرضي عناصر افقي و عمودي يعني تيرها و ستون ها در اتصالاتشان كافي باشد . يكپارچگي به طور بارز موقعي بيان مي شود كه مقاطع عرضي عناصر افقي و عمودي، تنوعات اندازه ممان هاي خمشي را دنبال مي كنند . همچنين مسلح بودن در اتصالات تيرها و ستون ها در سازه هاي بتون مسلح، چوبي يا فولادي در بيان يكپارچگي مشاركت مي كنند.كريستين نوربرگ شولتز فرم ها را مانند ميهليس به دو دسته تقسيم مي كند، اما به به بيان ديگر، اين دو دسته عبارتند از: سيستم توده اي و سيستم اسكلتي. از نظر او تفاوت دو سيستم ياد شده در اين است كه سازه سيستم اسكلتي از اعضاء بندبند تشكيل شده در حالي كه سيستم توده اي چنين نيست. شولتز در مي يابد كه فرم هاي سيستم اسكلتي به همراه خواص تكرار و سلسله مراتب، فرصت هاي فراواني را براي بندبند شدن پيشنهاد مي كنند و به آنها خصوصيت معمارانه بودن مي بخشند و بر عكس، فرم هاي سيستم هاي توده اي، حالت مجسمه اي ايجاد مي كنند . شولتز در موافقت با تئوري شوپنهاور، فرم هاي اسكلتي را به فرم هاي توده اي ترجيح مي دهد.
2 - شاهکارهای سازه در جهان
2 – 1 - پل هزاره گيت شيد
طراحي: معماران ويلكنوسن آيرگيت شيد، انگلستان اين پروژه كه در واقع ايجاد يك پل عبوري جديد بر روي رودخانه تاين بود در واقع حاصل سرمايه گذاري مشترك سازمان بخت آزمايي ملي و موسسه تزاه گسترش يافته بندر نيوكاسل كه طرح هاي جاه طلبانه اي براي گسترش شرق گيت شيد دارد بود.اين منطقه احتياج به يك كانال لايروبي شده براي عبور كشتي ها داشت كه در اين طرح نيز اين مسير حفظ شده است، در حالي كه يك مسير كم ارتفاع براي عبور پياده ها و دوچرخه سوارها نيز لازم بود و همچنين لازم بود كه بر اهميت بافت اين منطقه به وسيله اين پل تاكيد شود.طرح مورد نظر هر دو نكته را در برداشت. اين پل هنگامي كه مثل چشم باز است منظره اي را به وجود مي آورد كه قبلاً به ندرت تماشايي بود. پل هنگامي كه در حالتي قرار مي گيرد كه شبيه چشم بسته است قابل استفاده مي شود ظرافت و زيبايي خاص خود را داراست. ايده اين طرح از وقار و سادگي خاصي بهره مند است. اين طرح شامل يك جفت قوس است كه يكي پل عبوري را شكل مي دهد و ديگر قوس باربر پل است.مفاصلي كه در دو طرف تعبيه شده امكان ايجاد حركت چرخشي حول محور پل را فراهم مي كند كه اين چرخش اجازه مي دهد كه كشتي ها بتوانند از ميان پل عبور كنند. اين طرح، طرحي كارآمد و منطقي است. كل حركت اين پل در پروسه اي كه اجازه عبور كشتي ها را از ميان رودخانه فراهم مي كند، تداعي كننده باز و بسته شدن چشم انسان است و مانند چشمي بسته است كه به كندي باز مي شود. 2 – 2 - مركز جان هنكوك
مركز جان هنكوك در خيابان ميشيگان در شهر شيكاگو، در يكي از قسمت هاي بسيار جذاب تجاري شهر واقع شده است، به طوري كه در زمان خود به عنوان بلندترين آسمان خراش جهان به شمار مي رفت. عملكردهاي بسياري از جمله تجاري در طبقه همكف، پاركينگ هاي متعدد، عملكردهاي اداري، مسكوني همراه با سرويس هايي مانند اداره پست و سوپرماركت، پويايي آن را دو چندان مي كند و در حقيقت، به عنوان يك ساختمان چند عملكردي تمام وسايل مورد نياز ساكنان و كاركنان را تأمين مي كند. رستوراني كه در آخرين طبقه آسمان خراش قرار دارد، امكان ايجاد چشم اندازي به شهر را فراهم مي كند. وجود اين آسمان خراش در خط آسمان شيكاگو كاملاً نمايان است، حجم اصلي آن به صورت يك هرم بدون سر است و در مقابل نيروهاي باد كاملاً مستحكم و بادوام جلوه مي نمايد.مركز جان هنكوك نيز به مانند ساختماني غول پيكر در ميان آسمان خراش هاي ديگر به صورت يك المان و عنصر شهري محاصره شده است. مرتفع بودن آن باعث شده است كه افرادي كه در بالاترين طبقات قرار دارند از حال و هواي زمين بي خبر باشند.سازه آن با خلاقيت و نوآوري هر چه تمام تر طراحي شده است. ناگفته نماند كه در اين طراحي علاوه بر توجه به تكنولوژي هاي روز، به روش هاي ساخت سنتي نيز توجه شده است. استفاده از تكنيك هاي پيشرفته در قسمت هاي مختلف آن باعث شده است كه در مقابل باد و ساير عوامل طبيعي مقاوم باشد.نورپردازي بسيار مناسب و آبشاري كه در سايت آن قرار گرفته است، صداي خيابان و شلوغي آن را پنهان مي كند. در نماي آن نيز از سطوح شيشه اي مات، آلومينيوم و برنز استفاده كرده اند. در بالاي اين برج دو آنتن 330 فوت (راديو و تلويزيون) به جهت ايجاد امكان ديد براي هليكوپترهايي كه در سطح شهر پرواز مي كنند، قرار گرفته تا از فاصله هاي دور قابل روئت باشد.
6 – 2 – 3 - برج دو قلوي پتروناس
برج دوقلوي پتروناس در آخر دهه 1990 در شهر كوالالامپور مالزي ساخته شد. اين برج ها با ارتفاعي بيش از 450 متر طوري طراحي شده اند كه تصويري خاص به شهر بخشيده اند و به عنوان نشانه و سمبولي از شهر كوالالامپور به شمار مي روند. طراحي آن همانند ساير آسمان خراش هاي آسيايي شگفت انگيز بوده و در اين مورد شبيه به يك پاگودا مي باشد. به طوري كه تكنولوژي پيشرفته با عناصر سنتي و تاريخي فرهنگ عمومي تركيب شده و استفاده از تزيينات اسلامي و هندسه متقارن مربع و دايره، از جمله خصوصيات ويژه آن مي باشد.دو پايه استوانه اي پل در طراحي آن بسيار موثر و مهم هستند. آنها 35 متر طول و هر كدام 60 تن وزن دارند. در حقيقت اين دو پايه، دمپرهاي عظيمي هستند كه در هنگام خم شدن و تكان خوردن ساختمان كشيده شده و به جاي خود باز مي گردند. هنگام خم شدن برج ها در جهات مختلف براي پيشگيري از شكسته شدن ، سيستم كاهش پيچش استفاده مي شود. به جاي اتصال مستقيم آنها به پل و برج ها پایه هاي تكيه گاه به صفحه گردان متصل مي شوند كه مي توانند حداقل 45 درجه در هر جهت بچرخند. نتيجه اين كه پايه هاي دمپر چرخش و پيچش را جذب مي كنند در حالي كه سيستم تكيه گاهي داخل پل بدون حركت باقي مي ماند. اين پل نه تنها به منزله يك راه بين دو برج مورد استفاده قرار مي گيرد بلكه يك راه فرار در صورت آتش سوزي و موقعيت هاي اضطراري مي باشد. اين تركيب طراحي هنري و فن آوري مهندسي به پلاي اين فرصت را مي دهد كه روياي معماري خويش را تحقق بخشد.براي مهندسين برج هاي پتروناس، آب رساني به تمام طبقات ساختمان از مشكلات اساسي بوده است. به طوري كه باید آب را به بالاي آسمان خراشي كه حدود 475 متر از سطح زمين فاصله دارد برسانند. به اين ترتيب تصميم گرفتند كه آب را به بالاي ساختمان پمپ كنند تا بعد به پمپ هاي واقع در تأسيسات طبقات زيرين سرازير شود و در هنگام پايين آمدن فشار خود را از دست بدهد و سپس در هر طبقه آب در تمامي برج پخش شود. براي دستيابي به اين منظور سه طبقه در هر برج تماماً به سيستم تأسيسات اختصاص يافته اند. طبقات 43 و 81 مناطق كنترل هستند كه پخش آب، هوا و برق را در طبقات تحت پوشش، بر عهده دارند.
http://memar-babol.blogfa.com/post-70.aspx
علاقه مندی ها (Bookmarks)