کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگیندل / در پیش مشعلی از چهره برافروخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگیندل / در پیش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دلم رمیده شد و غافلم من درویش / که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی / طایر سدره اگر در طلبست طایر نیست
طلب فرمود کردن باربد را
وزو درمان طلب شد درد خود را
ولی تو تا لب معشوق و جام میخواهی / طمع مدار که کار دگر توانی کرد
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی
طلب فرمود کردن باربد را..............................وزو درمان طلب شد درد خود را
وارد حضرت عالی برسید
چون درآمد ز درم بردابرد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)