با هم ولی تنها......
دل ما چون به هم شد آشنا آهسته آهسته
شکوفا شد بهار عشق ما آهسته آهسته
تو را من دوست می دارم هزاران بار دیگر هم
کنم تکرار باز این جمله را آهسته آهسته
و من یک عمر هستم همسفر با تو
که هر دم می شوم خوشبخت تر باتو
اگر بار دگر هم در جهان آیم شوم باز آشنا باتو
بسان پیچکی گردم ،شوم مجنون تو آهسته آهسته
تو را جویم ز آب دیدگان خود
شوم از دوریت گریان و آشفته
خدایا بار دیگر بینم آن زیبا رخ لولی وشم را ؟؟؟
تا کنم شکر تورا آهسته آهسته؟؟؟
در میخانه را کوبم
می میخانه را جویم
ولی دانم که سرمستی من با آن نمی آید
تورا بینم بدون می ، شوم سرمست و دیوانه
در این بازار رنگارنگ پر حیله
چگونه دل ببندم بار دیگر من
اگر دستت ز دست من جدا گردید وای من!!!!
چگونه پا به پایت من روم آهسته آهسته
دل دیوانه ای دارم که از غربت مثال شمع رو پایان
هویدا میکند هردم خمار چشم مستش را
نمیداند چگونه باز گویداین غم هجران
دگر دیر است باید رفت
همان سوسوی آخر را ببوس آهسته آهسته
علاقه مندی ها (Bookmarks)